بسمه تعالی

و الصبر شجاعة

 وشکیبایی شجاعت است.
نکته اول
تعریف صبر: در فارسی به معنای شکیبایی، پرطاقتی است و از نظر محدث قمی صبر، خودداری از بی تابی کردن در هنگام ناگواری است. لذا از انجام حرکات غیر عادی (مانند کندن مو و کوبیدن سر و …)پرهیز کرده و زبان به شکوه و شکایت از مقدرات خدای تعالی نمی گشاید.
صبر یعنی ایستادگی در برابر تمایلات نفسانی، سختیها، بلایا و حوادث؛ به گونه ای که این امور در او اثر نکنند و همان حال آرامش و ثبات روحی قبل از مواجهه با آنها را داشته باشد.
نکته دوم
در واقع مسلمانان هم در برابر خواسته‏ هاى دل استقامت و صبر نشان دادند، هم درمسیر اطاعت پروردگار و هم در مقابل مصائب و مشکلات پى‏درپى.
همان گونه که در حدیثى در جلد دوم کافى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که مى فرماید: «الصَّبْرُ ثَلاَثَةٌ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ وَصَبْرٌ عَلَى الطَّاعَةِ وَصَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِیَة» (کافى، ج 2، 1407: 91)
بدیهى است صبر چه در مقابل عوامل معصیت باشد، چه در مسیر اطاعت پروردگار چه در برابر مصائب روزگار انجام گیرد، نوعى شجاعت محسوب مى شود و تنها شجاعانند که از عهده شکیبایى در این مراحل سه گانه بر مى آیند. نمونه کامل این سخن همان چیزى است که امیر مؤمنان على(علیه السلام) در صدر اسلام از پیغمبر و یاران باوفایش تجربه کرده بود که در برابر انواع مشکلاتى که از سوى دشمنان اسلام هر روز به شکلى انجام مى شد صبر و استقامت کرده بودند و با شجاعت تمام آنها را پشت سر گذاشتند و اگر این شکیبایى شجاعانه مسلمانان صدر اول در دوران محاصره شعب ابى طالب و هجرت به حبشه و سپس هجرت به سوى مدینه و بعد از آن حضور در میدان هاى جنگ بدر، خیبر، خندق و حنین نبود امروز آیینى به نام اسلام بر بخش عظیمى از جهان سایه نیفکنده بود.
در کلمات بزرگان نیز تعبیرات جالبى درباره صبر آمده است از جمله این که گفته اند: «الصَّبْرُ مُرٌّ لا یَتَجَرَّعُهُ إلاّ حُرٌّ; صبر تلخ است ولى جز آزادگان این شربت ناگوار را نمى نوشند. نیز گفته اند «إنَّ لِلاْزْمانِ الْمَحْمُودَةِ وَالْمَذْمُومَةِ أعْماراً وَآجالاً کَأَعْمارِ النّاسِ وَآجالِهِمْ فَاصْبِرُوا لِزَمانِ السُّوءِ حَتّى یَفْنى عُمْرُهُ وَیَأتی أجَلُهُ؛ دوران هاى خوب و بد عمر و اجلى دارند مانند عمر و اجل انسان ها؛ به هنگامى که دوران سختى پیش آید صبر کنید تا عمرش پایان گیرد و اجلش فرا رسد. نیز گفته اند: «إذا تَضَیَّفَتْکَ نازِلَةٌ فَأقْرِهَا الصَّبْرُ عَلَیْها وَأکْرِمْ مَثْواها لَدَیْکَ بِالتَّوَکُّلِ وَالاْحْتِسابِ لِتُرِحِّلَ عَنْکَ وَقَدْ أبْقَتْ عَلَیْکَ أکْثَرَ مِمّا سَلَبَتْ مِنْکَ؛ هنگامى که حادثه سختى به میهمانى تو آمد با صبر و شکیبایى از آن پذیرایى کن و جایگاه آن را با توکل بر خدا و حساب عند الله گرامى بدار تا زمانى که این میهمان از نزد تو برود در حالى که بیش از آنچه از تو گرفته است براى تو باقى خواهد گذارد». (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 18،90)
نکته سوم
شجاعت صفتی مابین ترسویی و بی باکی و یکی از اصول اخلاق و از کمالات نفسانی انسان است.
نکته چهارم:
اصول چهارگانه اخلاق عبارتند از:
حکمت 2- عفت 3 عدالت 4- شجاعت
امکان ندارد کسی دارای صبر باشد و شجاع نباشد. صفت شجاعت با تمام اهمیت و ارزش، خود نتیجۀ صبر است و وجود صبر،بدون داشتن شجاعت یا شجاعت بدون صبر ممکن نیست. همان طور که وجود روز بدون وجود آفتاب امکان ندارد. بنابراین انسان صبور و پر طاقت، شجاع هم هست یعنی هم از جبن و ترسویی و هم از بی باکی و تهور دور است.
در هر یک از اقسام سه گانه ذکر شده چنین است که نفسانیات و شهوات، مشکلات و ناملایمات زندگی، حب نفس و سختی عبادات، چون دشمنی قوی دائما به انسان فشار می آورند تا زندگی مادی و معنوی او را از بین ببرند و او را از حالت طبیعی و رشد انسانی دور سازند. در چنین حالتی، آن کس که شجاع است، صبر را پیشه می کند و دشمنان مادی و معنوی و قاتلان جسم و روحش نمی توانند او را شکست دهند.
پیامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) می فرمایند: (يؤتى الرجل في قبره بالعذاب، فإذا أتي من قبل رأسه دفعه تلاوة القرآن، وإذا أتي من قبل يديه دفعته الصدقة، وإذا أتي من قبل رجليه دفعه مشيه إلى المسجد والصبر حجزه، يقول: أما لو رأيت خللا لكنت صاحبه). وفي لفظ آخر (إذا دخل الرجل القبر قامت الصلاة عن يمينه، والزكاة عن شماله، والبر يظل عليه، والصبر بناحية يقول دونكم صاحبي، فإني من ورائه، يعني: إن استطعتم أن تدفعوا عنه العذاب، وإلا فأنا أكفيكم ذلك، وأدفع عنه العذاب) وقتی انسان را در قبر می گذارند، عذاب وارد قبر او می شود وقتی می خواهد از طرف سر وارد شود تلاوت قرآن جلوی عذاب را می گیرد. وقتی می خواهد از طرف مقابل وارد شود صدقه جلوی عذاب الهی را می گیرد و آن را برمی گرداند. وقتی می خواهد از طرف پاهای او وارد شود، راه رفتن او به سوی مسجد جلویش را می گیرد.(شهید ثانی، 1380: 112)
در تعبیر دیگری آمده است که نماز، زکات، نیکی و خوبی که در حق دیگران انجام داده اینها همه مانع می شوند. اینها همه سپر عذاب هستند. و صبر در طرفی دورتر از آنهاست. صبر به نماز و زکات و احسان می گوید مواظب رفیق خود باشید و اگر نتوانستید عذاب را از او دور کنید من به تنهایی از او دفاع می کنم و عذاب را از او برطرف می سازم. (شهید ثانی، 1380: 113)
دلیل آن هم این است که صبر در تمام مظاهر زندگی انسان باید خودش را نشان بدهد؛ چون نشانه ایمان است.
خواسته های نفسانی فرد را به ضلالت و گمراهی می کشاند. بنابراین صبر برای انسان شجاعت و قوت می آورد، گاهی برای انسان گناهی پیش می آید و او یک قدم به سمت گناه جلو می رود و یا ممکن است یک قدم عقب برگردد، اگر بتواند خود را از معصیتّ حفظ کند این فرد قهرمان است. به عنوان مثال؛ حضرت رسول اکرم داشتند از جایی عبور می کردند، دیدند که عدّه ای در حال زورآزمایی و یا کُشتی گرفتن هستند، حضرت از آنها سؤال کردند چه کار می کنید، آنها پاسخ دادند ما در حال زورآزمایی هستیم، حضرت به آنها پاسخ دادند پیروز میدان کسی است که بر نفس خود زورآزمایی کند و بر نفسش پیروز شود.
انسان هایی که در طول تاریخ برای خدا از گناه اجتناب می کنند، هجرت می کنند، جهاد می کنند، اینها قهرمان های تاریخ بشر محسوب می‏شدند و لذا اسلام عزیز هم با همین قهرمانان به دست ما رسیده است.
به عنوان مثال اگر پیامبر اکرم و اصحاب و خانواده پیامبر اکرم در برابر تشنگی و گرسنگی مقارمت نمی کردند و یا اگر هجرت جعفربن ابی طالب به حبشه با یارانش نبود و یا اگر هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه نبود و اگر این سختی ها را تحمل نمی کردند، اسلام امروز این همه تبلور و تجلی را نمی داشت.
در صدر اسلام نیز همین طور بوده است، این هجمه هایی که در 33 سال به ملت ایران وارده شده است، بنا به گفته کارشناسان یکی از اینها برای منقرض کردن نظام اسلامی کافی می بود. به عنوان مثال؛ شهادت 22 تن در یک جا از شخصیت های برجستۀ کشور برای نابودی یک نظام کفایت می کند، امّا آنچه موجب حفظ نظام اسلام شد صبر و دارایی و استقامت امام خمینی (ره) در 11 سال خدمت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بوده است که اسلام را زنده نگه داشته است.
یک موقع انسان تلاش می کند ولی تلاش او نتیجۀ خوبی نمی دهد، تنها چیزی که فرد را می تواند از اضطراب و نگرانی )در تحصیل، شغل، کار و …( حفظ کند صبر و استقامت است، که باعث می شود انسان شِکوه و شکایت نکند و به خداوند امید داشته باشد. انسان علارقم تلاش هایی که انجام می دهد اگر حادثه ای برای او پیش بیاید، این اتفاق و حادثه را باید بپذیرد و اگر این اتفاق و حادثه را به خداوند نسبت دهد خداوند نیز بهترین موقعیت را برای او جایگزین می کند.
داستان؛ شیطان به شدت از دست سید الشهداء امام حسین ناراحت شد، که چرا با تمام مصیبت ها و بلاهایی که بر سر امام حسین و خانواده او آمده بود او هرگز گِله و شکایت نکرد. امام حسین فرمودند: الهی رضاً بِقَضائِکَ وَ تَسليم بِأمرِک لامَعبودً سِواک؛ پروردگارا اين قضا و قدری که تو امر کرده ای . ما راضی و در برابر امر تو تسليم هستيم، زيرا معبودی جز تو نمی شناسيم.
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ؛ که ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريديم. تین/ 4
حال اگر انسان خود را ناتوان ببیند، دست خود اوست که تلاش کافی انجام نداده است.
وَخُلِقَ الإِنسَانُ ضَعِيفًا؛ و انسان، ضعيف آفريده شده؛ )و در برابر طوفان غرايز، مقاومت او کم است. نساء/ 26
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ؛ که ما انسان را در رنج آفريديم )و زندگى او پر از رنجهاست. بلد/ 4
خداوند در برابر این ناتوانی ها قوایی مانند صبر را قرار داده است که می فرماید: بابی از ابواب بهشت وجود دارد که باب صابرین می گویند، که تنها صابران از آن عبور می کنند و یا مقامی است که برای انسان هایی که به مقام صابران، مقام مجاهدان و … رسیده باشد.
نکته: هیچ مقامی به مقام صابران نمی رسد.
يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ؛ صابران اجر و پاداش خود را بى حساب دريافت مى دارند . زمر/11
اگر انسان در برابر مشکلات استقامت و صبر داشته باشد و گله و شکایت نکند، خود به خود زاهد شده و حکمت بر او وارد می شود. وقتی در برابر کمی و نداری انسان صبور باشد نشان می‏دهد که او فرد قانعی است و دلبستگی به چیزی ندارد و اگر چنین شد درهای حکمت بر او گشوده می‏شود.

منابع و مآخذ

1- ابن أبي الحديد، عبد الحميد، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، به کوشش ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، ج 18، چ اول، قم: مكتبة آية الله المرعشي النجفي‏، 1404
2- ‏ جویباری، م و جمعی از نویسندگان، راه روشن، چ اول، قم: نسیم فردوس، 1384
3- شهيد ثانى، زين الدين، آرام بخش دل داغديدگان( ترجمه مُسكّن الفؤاد)، به کوشش حسين، جناتى‏، چ دوم، قم: روح‏، 1380
4- کلینی، محمد، الکافی، ج 2، چ چهارم، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1407
5- نظامی همدانی، علی، شرح نوینی بر کلمات قصار امیرالمؤمنین، چ اول، قم: مؤسسه فرهنگی فخر دین، 1383

6- سایت آیت الله مکارم شیرازی


موضوعات: نهج البلاغه
   یکشنبه 16 آبان 1395نظر دهید »

در هیچ زمنیه اي در وجود اهـل بیت : بخـل وجود نـداشت . زینب کبري (س) در دوره عمرش سه کلاـس تشـکیل داد ، ولی بـا کمـال تأ ّسف از این سـه کلاس ، چیزي باقی نمانده است . حیف از آن کلاس ها و حیف از بی تو ّجهی شاگردان آن کلاس ها . یکی از این کلاس ها که زینب کبري (س) مخصوص خـانم ها تشـکیل دادنـد ، کلاس تفسـیر قرآن بود ، و اي کاش ! بخشـی از تفسـیري که زینب کبري (س) فرموده بود ، به دست ما رسیده بود تا به وسـیله زینب کبري (س) ما با عمق آیات قرآن آشـنا می شدیم . لغت «تفسیر» ، به معناي پرده برداري است . زینب کبري (س)
به عنوان تفسـیر قرآن ، پرده از آیات قرآن برداشتند و عمق آن ها را براي مردم بیان کردند . این انسان عالم ، این انسان بصیر ، این انسـان با بینش ، شایـد نزدیک چهل سال براي زنان مـدینه و کوفه قرآن گفت ؛ حقایق قرآن را بیان کرد ؛ تفسـیر آیات را بیان نمود ، ولی آن ها را ننوشت . چیزي از این تفسـیر باقی نمانـده است . این توصـیف یک کلاس او بود . قرآن در خانه آن ها نازل شـده و کسـی مانند آن ها ، عمق قرآن مجید را نمی داند

 او فرزند پدري بود که اهل تسـنن در کتاب بسـیار با ارزش ینـابیع الموده خودشان، نقـل می کننــد کـه ابـن عبـاس می فرمایــد: مـن پیش امیرمؤمنـان (ع) تفســیر قرآن می خوانــدم ،امیرالمؤمنین (ع) به من فرمود : پسـر عباس ! اگر من آنچه در هفت آیه سوره حمد است ، از «ب» «بِ ْس ِم الَّلِه» تا «َو َلا ال َّضآلِّین» را براي شما بگویم و شما هم گفته هاي من را بنویسید ، و بعد از این که من پایان کلاس را اعلام بکنم ، هفتاد شتر جوان را باید بیاورید تا این نوشته ها را بار کنید تا بتوانید آن ها را با خود ببرید . 
زینب کـبري (س) دختر یـک چنین مفسـر قرآنی است . بنـابراین ، معلوم است از قرآن چه چیزي پیش زینب کبري (س) بود . این توصیف یک کلاس زینب کبري (س) است . کلاس دیگري که وجود مقدس زینب کبري (س) داشـتند ، کلاس فقه بود . فقه دریاي وسیعی است . یک طلبه ما در قم ، وقتی فقیه کامل و مدّرس فقه می شود که هشتاد و چهار باب فقهی را در هشتاد و چهار عنوان کتاب فقهی به صورت اجتهادي در سـی سال شب و روز بخواند ، ولی همه این دریاي فقه ، پیش زینب کبري (س) بود که اگر گفته هاي ایشان را در این کلاس ثبت کرده بودند ، باور کنید در مسایل فقهی ، هشـتاد درصد کار مراجع ما ، با گفته هاي زینب کبري (س) آسان شده بود ؛ چرا که او خودش چشـمه صافی براي فقه بود.

برگرفته از کتاب مقام حضرت زینب علیها السلام، حسین انصاریان، 13-16

   یکشنبه 9 آبان 1395نظر دهید »

یکی از شیعیان ، به قصد زیارت قبر بی بی حضرت زینب (س ) از ایران حرکت کرد تا به گمرک ، در مرز بازرگان ، رسید . شخصی که مسئول گمرک بود ، پیر زن را خیلی اذیت کرد و به شدت او را آزار روحی داد . مرتب سؤ ال می کرد : برای چه به شام می روی ؟ پولهایت را جای دیگر خرج کن .
زن گفت : اگر به شام بروم ، شکایت تو را به آن حضرت می کنم .
گمرکچی گفت : برو و هر چه می خواهی بگو ، من از کسی ترسی ندارم .
زن پس از اینکه خودش را به حرم و به قبر مطهر رساند ، پس از زیارت با دلی شکسته و گریه کنان عرض کرد : ای بی بی ! تو را به جان حسین ات انتقام مرا از این مرد گمرکچی بگیر .
زن هر بار به حرم مشرف می شد ، خواسته اش را تکرار می کرد . آن شب در عالم خواب بی بی زینب (س ) را دید که آن را صدا زد .
زن متوجه شد و پرسید : شما کیستید ؟
حضرت زینب (س ) فرمود : دختر علی بن ابی طالب (ع ) هستم ، آیا از این مرد شکایت کردی ؟
زن عرض کرد : بله ، بی بی
جان ! او به واسطه دوستی ما به شما مرا به سختی آزار داد من از شما می خواهم انتقام مرا از او بگیرید .
بی بی فرمود : به خاطر من از گناه او بگذر .
زن گفت : از خطای او نمی گذرم .
بی بی سه بار فرمایش خود را تکرار کرد و از زن خواست که گمرکچی را عفو کند و در هر بار زن با سماجت بسیار بر خواسته اش اصرار ورزید . روز بعد زن خواسته اش را دوباره تکرار کرد . شب بعد هم بی بی را در خواب و به زن فرمود : از خطای گمرکچی بگذر .
باز هم زن حرف بی بی را قبول نکرد و بار سوم بی بی به او فرمود : او را به من ببخش ، او کار خیر کرده و من می خواهم تلافی کنم .
زن پرسید : ای بانوی دو جهان ! ای دختر مولای من ، این مرد گمرکچی که شیعه نبود ، این قدر مرا اذیت کرد ، چه کاری انجام داده که نزد شما محبوب شده است ؟
حضرت فرمود : او اهل تسنن است ، چند ماه پیش از این مکان رد می شد و به سمت بغداد می رفت . در بین راه چشمش به گنبد من افتاد ، از همان راه دور برای من تواضع و احترام کرد . از این جهت او بر ما حقی دارد و تو باید او را عفو کنی و من ضامن می شوم که این کار تو را در قیامت تلافی کنم .
زن از خواب بیدار شد و سجده شکر را به جای آورد و بعد به شهر خود مراجعت کرد .
در بین راه گمرکچی زن را دید و از او پرسید : آیا شکایت مرا به بی بی کردی ؟
زن گفت : آری اما بی بی به خاطر تواضع و احترامی که به ایشان کردی ، تو را عفو کرد . سپس ماجرا را دقیق بازگو کرد .
مرد گفت : من از قوم قبیله عثمانی هستم و اکنون شیعه شدم . سپس ذکر شهادتین را به زبان جای کرد .

برگرفته از کتاب 200داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب(سلام الله علیها)، عباس عزیزی،186-189

   یکشنبه 9 آبان 1395نظر دهید »

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
در تاریخ آمده که روزی امیرمؤ منان (ع ) در میان دو فرزند خردسالش عباس و زینب نشسته بود که رو به عباس نموده فرمود : ((قل واحد)) بگو یک .
عباس آن را گفت .
سپس فرمود : ((قل اثنان )) بگو دو .
عباس در پاسخ گفت : ((استحیی ان اقول باللسان الذی قلت واحد ، اثنان ))؛ شرم دارم با زبانی که یکی گفته ام ، دو بگویم .
آن گاه امیرمؤ منان (ع ) چشمان عباس (ع ) را بوسه زد؛ چرا که کلام این فرزند خردسال اشاره به وحدانیت خدای تعالی و توحید او می کرد .
سپس رو به زینب (س ) کرد ، ولی زینب منتظر سؤ ال پدر نمانده ، خود سؤ الی مطرح کرد و گفت : پدر ! ما را دوست داری ؟
امیرمؤ منان (ع ) فرمود : آری دخترم ، فرزندان پاره های قلب ما هستند .
زینب (س ) با این مقدمه ، وارد سؤ ال اصلی شد و پرسید : پدر ! دو محبت - محبت خدا و محبت اولاد - در قلب مؤ من جا نمی گیرد . پس اگر باید دوست داشته باشی ، شفقت و مهربانی را نثار ما کن و محبت خالص را تقدیم خداوند .
علی (ع ) که این درک ، و شناخت و استعداد را در این دختر و پسر خردسالش مشاهده نمود ، بر علاقه اش نسبت به آنان افزوده شد . )) زینب (س ) به دلیل همین نبوغ و استعداد و دیگر کمالاتی که در وجودش بود ، از احترام ویژه خانواده پدر برخوردار شد . (15)

برگرفته از کتاب 200داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب(سلام الله علیها)، عباس عزیزی، 15 و 16

   پنجشنبه 6 آبان 1395نظر دهید »


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
روزی میهمانی برای امیرالمؤ منین (ع ) رسید . آن حضرت به خانه آمده و فرمود : ای فاطمه ، آیا طعامی برای میهمان خدمت شما می باشد ؟ عرض کرد : فقط قرض نانی موجود است که آن هم سهم دخترم زینب می باشد . زینب (س ) بیدار بود ، عرض کرد : ای مادر ، نان مرا برای میهمان ببرید ، من صبر می کنم . طفلی که در آن وقت ، که چهار یا پنج سال بیشتر نداشته این جود و کرم او باشد ، دیگر چگونه کسی می تواند به عظمت آن بانوی عظمی پی ببرد ؟ زنی که هستی خود را در راه خدا بذل بنماید ، و فرزندان از جان عزیزتر خود را در راه خداوند متعال انفاق بنماید و از آنها بگذرد بایستی در نهایت جود بوده باشد.  

برگرفته از کتاب200داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (سلام الله علیها)، عباس عزیزی، 15

   پنجشنبه 6 آبان 1395نظر دهید »

1 2 4 5 ...6 ...7 8 9 10 11 12 ... 13

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
در این وبلاگ بیشتر به شرح و تفسیر حکمتهای نهج البلاغه خواهیم پرداخت و پندانه های حکمت آموز را در آن خواهیم دید.
اوقات شرعی
جستجو
ساعت
ساعت فلش مذهبی
حدیث
حدیث موضوعی