بسمه تعالی
اين صحنه وحشتناك را تصور كنيد. زنان و فرزندان را در برابر اجساد آوردهاند، هر يك از زنانْ برادر، همسر يا فرزندى در ميان كشتهشدگان دارد، اما گريه نمىكند. آنان وظيفه داشتند كه از زينب پيروى كنند. حضرت زينب بزرگ ايشان بود، پس در همه امور از او پيروى مىكردند.
پشت سرِ حضرت زينب رفتند. حضرت زينب، در جلوِ آنان به جسد پارهپاره امام حسين(علیه السلام) رسيد، جسدى كه حتى يك عضو سالم در آن ديده نمىشد. با اين حال، پوشده از تير و شمشير و نيزه و سنگ بود، آنچنانكه چيزى از آن پيدا نبود. نيازى نيست تاريخ اين حوادث را روشن به ما بگويد. حضرت زينب آمد و بر بالاى جسد امام حسين ايستاد و سنگها و نيزهها و شمشيرها را كنار زد و جسد را با دو دست بلند كرد و گفت: «اللّهمّ تقبّل منّا هذا القربان.» (خداوندا، اين قربانى را از ما بپذير.)
اين دلاورى را تصور كنيد. حسين(علیه السلام) براى زينب (سلام الله علیها) همه چيز است. بزرگان، پهلوانان و كوهها در برابر اين صحنه ناتواناند، اما زينب ابداً چنين نيست.با اين سخن، حضرت زينب اعلام داشت كه اين كار به اراده و خواست خود ما بوده است، نه اينكه بر ما تحميل شده باشد. هيچكس نگفت بياييد و كشته شويد. هيچكس نگفت كه قيام كنيد و هيچكس نبود كه اين كار را از ما بخواهد. ما با آزادى كامل آمديم و اين موضع را اتخاذ كرديم. آنچه به دست آورديم نتيجه خواستِ و اراده خود ماست. ما حسين را براى دين خدا قربانى كرديم و از خدا مىخواهيم كه اين قربانى را از ما بپذيرد. جز اين هيچ چيز مهم نيست. چنانكه در مجلس ابن زياد، وقتى كه از او پرسيد: كار خدا را با برادرت چگونه يافتى؟ گفت: «والله ما رأيت الا جميلا، هؤلاء رجال كتب الله عليهم القتل فبرزوا إلى مضاجعهم.» (به خدا سوگند، جز نيكى نديدم. آنانمردانى بودند كه خداوند مرگ را برايشان مقدّر كرده بود و آنان به سوى آرامگاهشان شتافتند.) بىشك، پس از اين موضعِ حضرت زينب در برابر شهادتِ سرورِ كشتهشدگان و سيّد شهدا ديگر زنان تكليف خود را در برابر شهداى خود دانستند. چرا كه زمان ناله و شيون و اظهارِ ناتوانى نبود، بلكه هنگام اظهار قدرت و صلابت بود و بايد به جهانيان اعلام مىشد كه ما بدينجا آمديم و مىدانستيم چه رخ خواهد داد، با آسودگى اين مقصود را اراده كرديم و به سوى آن ره سپرديم و به تكوپو افتاديم. از خداوند مىخواهيم كه آن را از ما بپذيرد و اگر نبرد فداكارى بيشترى اقتضا مىكند، ما آمادهايم. بنابراين، نقش حضرت زينبس اين بود كه رسالت امام حسين(علیه السلام) را در اظهار عزّت و شرافتِ نبرد، تكميل كند.
برگرفته از کتاب زينب( س) شكوه شكيبايى نوشته امام موسى صدر ، ص 6-9
در هیچ زمنیه اي در وجود اهـل بیت : بخـل وجود نـداشت . زینب کبري (س) در دوره عمرش سه کلاـس تشـکیل داد ، ولی بـا کمـال تأ ّسف از این سـه کلاس ، چیزي باقی نمانده است . حیف از آن کلاس ها و حیف از بی تو ّجهی شاگردان آن کلاس ها . یکی از این کلاس ها که زینب کبري (س) مخصوص خـانم ها تشـکیل دادنـد ، کلاس تفسـیر قرآن بود ، و اي کاش ! بخشـی از تفسـیري که زینب کبري (س) فرموده بود ، به دست ما رسیده بود تا به وسـیله زینب کبري (س) ما با عمق آیات قرآن آشـنا می شدیم . لغت «تفسیر» ، به معناي پرده برداري است . زینب کبري (س)
به عنوان تفسـیر قرآن ، پرده از آیات قرآن برداشتند و عمق آن ها را براي مردم بیان کردند . این انسان عالم ، این انسان بصیر ، این انسـان با بینش ، شایـد نزدیک چهل سال براي زنان مـدینه و کوفه قرآن گفت ؛ حقایق قرآن را بیان کرد ؛ تفسـیر آیات را بیان نمود ، ولی آن ها را ننوشت . چیزي از این تفسـیر باقی نمانـده است . این توصـیف یک کلاس او بود . قرآن در خانه آن ها نازل شـده و کسـی مانند آن ها ، عمق قرآن مجید را نمی داند
او فرزند پدري بود که اهل تسـنن در کتاب بسـیار با ارزش ینـابیع الموده خودشان، نقـل می کننــد کـه ابـن عبـاس می فرمایــد: مـن پیش امیرمؤمنـان (ع) تفســیر قرآن می خوانــدم ،امیرالمؤمنین (ع) به من فرمود : پسـر عباس ! اگر من آنچه در هفت آیه سوره حمد است ، از «ب» «بِ ْس ِم الَّلِه» تا «َو َلا ال َّضآلِّین» را براي شما بگویم و شما هم گفته هاي من را بنویسید ، و بعد از این که من پایان کلاس را اعلام بکنم ، هفتاد شتر جوان را باید بیاورید تا این نوشته ها را بار کنید تا بتوانید آن ها را با خود ببرید .
زینب کـبري (س) دختر یـک چنین مفسـر قرآنی است . بنـابراین ، معلوم است از قرآن چه چیزي پیش زینب کبري (س) بود . این توصیف یک کلاس زینب کبري (س) است . کلاس دیگري که وجود مقدس زینب کبري (س) داشـتند ، کلاس فقه بود . فقه دریاي وسیعی است . یک طلبه ما در قم ، وقتی فقیه کامل و مدّرس فقه می شود که هشتاد و چهار باب فقهی را در هشتاد و چهار عنوان کتاب فقهی به صورت اجتهادي در سـی سال شب و روز بخواند ، ولی همه این دریاي فقه ، پیش زینب کبري (س) بود که اگر گفته هاي ایشان را در این کلاس ثبت کرده بودند ، باور کنید در مسایل فقهی ، هشـتاد درصد کار مراجع ما ، با گفته هاي زینب کبري (س) آسان شده بود ؛ چرا که او خودش چشـمه صافی براي فقه بود.
برگرفته از کتاب مقام حضرت زینب علیها السلام، حسین انصاریان، 13-16
یکی از شیعیان ، به قصد زیارت قبر بی بی حضرت زینب (س ) از ایران حرکت کرد تا به گمرک ، در مرز بازرگان ، رسید . شخصی که مسئول گمرک بود ، پیر زن را خیلی اذیت کرد و به شدت او را آزار روحی داد . مرتب سؤ ال می کرد : برای چه به شام می روی ؟ پولهایت را جای دیگر خرج کن .
زن گفت : اگر به شام بروم ، شکایت تو را به آن حضرت می کنم .
گمرکچی گفت : برو و هر چه می خواهی بگو ، من از کسی ترسی ندارم .
زن پس از اینکه خودش را به حرم و به قبر مطهر رساند ، پس از زیارت با دلی شکسته و گریه کنان عرض کرد : ای بی بی ! تو را به جان حسین ات انتقام مرا از این مرد گمرکچی بگیر .
زن هر بار به حرم مشرف می شد ، خواسته اش را تکرار می کرد . آن شب در عالم خواب بی بی زینب (س ) را دید که آن را صدا زد .
زن متوجه شد و پرسید : شما کیستید ؟
حضرت زینب (س ) فرمود : دختر علی بن ابی طالب (ع ) هستم ، آیا از این مرد شکایت کردی ؟
زن عرض کرد : بله ، بی بی
جان ! او به واسطه دوستی ما به شما مرا به سختی آزار داد من از شما می خواهم انتقام مرا از او بگیرید .
بی بی فرمود : به خاطر من از گناه او بگذر .
زن گفت : از خطای او نمی گذرم .
بی بی سه بار فرمایش خود را تکرار کرد و از زن خواست که گمرکچی را عفو کند و در هر بار زن با سماجت بسیار بر خواسته اش اصرار ورزید . روز بعد زن خواسته اش را دوباره تکرار کرد . شب بعد هم بی بی را در خواب و به زن فرمود : از خطای گمرکچی بگذر .
باز هم زن حرف بی بی را قبول نکرد و بار سوم بی بی به او فرمود : او را به من ببخش ، او کار خیر کرده و من می خواهم تلافی کنم .
زن پرسید : ای بانوی دو جهان ! ای دختر مولای من ، این مرد گمرکچی که شیعه نبود ، این قدر مرا اذیت کرد ، چه کاری انجام داده که نزد شما محبوب شده است ؟
حضرت فرمود : او اهل تسنن است ، چند ماه پیش از این مکان رد می شد و به سمت بغداد می رفت . در بین راه چشمش به گنبد من افتاد ، از همان راه دور برای من تواضع و احترام کرد . از این جهت او بر ما حقی دارد و تو باید او را عفو کنی و من ضامن می شوم که این کار تو را در قیامت تلافی کنم .
زن از خواب بیدار شد و سجده شکر را به جای آورد و بعد به شهر خود مراجعت کرد .
در بین راه گمرکچی زن را دید و از او پرسید : آیا شکایت مرا به بی بی کردی ؟
زن گفت : آری اما بی بی به خاطر تواضع و احترامی که به ایشان کردی ، تو را عفو کرد . سپس ماجرا را دقیق بازگو کرد .
مرد گفت : من از قوم قبیله عثمانی هستم و اکنون شیعه شدم . سپس ذکر شهادتین را به زبان جای کرد .
برگرفته از کتاب 200داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب(سلام الله علیها)، عباس عزیزی،186-189
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
در تاریخ آمده که روزی امیرمؤ منان (ع ) در میان دو فرزند خردسالش عباس و زینب نشسته بود که رو به عباس نموده فرمود : ((قل واحد)) بگو یک .
عباس آن را گفت .
سپس فرمود : ((قل اثنان )) بگو دو .
عباس در پاسخ گفت : ((استحیی ان اقول باللسان الذی قلت واحد ، اثنان ))؛ شرم دارم با زبانی که یکی گفته ام ، دو بگویم .
آن گاه امیرمؤ منان (ع ) چشمان عباس (ع ) را بوسه زد؛ چرا که کلام این فرزند خردسال اشاره به وحدانیت خدای تعالی و توحید او می کرد .
سپس رو به زینب (س ) کرد ، ولی زینب منتظر سؤ ال پدر نمانده ، خود سؤ الی مطرح کرد و گفت : پدر ! ما را دوست داری ؟
امیرمؤ منان (ع ) فرمود : آری دخترم ، فرزندان پاره های قلب ما هستند .
زینب (س ) با این مقدمه ، وارد سؤ ال اصلی شد و پرسید : پدر ! دو محبت - محبت خدا و محبت اولاد - در قلب مؤ من جا نمی گیرد . پس اگر باید دوست داشته باشی ، شفقت و مهربانی را نثار ما کن و محبت خالص را تقدیم خداوند .
علی (ع ) که این درک ، و شناخت و استعداد را در این دختر و پسر خردسالش مشاهده نمود ، بر علاقه اش نسبت به آنان افزوده شد . )) زینب (س ) به دلیل همین نبوغ و استعداد و دیگر کمالاتی که در وجودش بود ، از احترام ویژه خانواده پدر برخوردار شد . (15)
برگرفته از کتاب 200داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب(سلام الله علیها)، عباس عزیزی، 15 و 16
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
روزی میهمانی برای امیرالمؤ منین (ع ) رسید . آن حضرت به خانه آمده و فرمود : ای فاطمه ، آیا طعامی برای میهمان خدمت شما می باشد ؟ عرض کرد : فقط قرض نانی موجود است که آن هم سهم دخترم زینب می باشد . زینب (س ) بیدار بود ، عرض کرد : ای مادر ، نان مرا برای میهمان ببرید ، من صبر می کنم . طفلی که در آن وقت ، که چهار یا پنج سال بیشتر نداشته این جود و کرم او باشد ، دیگر چگونه کسی می تواند به عظمت آن بانوی عظمی پی ببرد ؟ زنی که هستی خود را در راه خدا بذل بنماید ، و فرزندان از جان عزیزتر خود را در راه خداوند متعال انفاق بنماید و از آنها بگذرد بایستی در نهایت جود بوده باشد.
برگرفته از کتاب200داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (سلام الله علیها)، عباس عزیزی، 15