« شرح و تفسیر حکمت دوم نهج البلاغه(2)تبریک عید سعید غدیر »

بسمه تعالی

حكمت 2 

وَ قَالَ عليه السلام :أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ ضُرَّهُ وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ 

شرح واژه ها:

1 - أَزْرَى :خوار و ذلیل کرد.

2 - بـِ : حرف جر است.

3 - نَفْسِ : خود، روح، ذات

4 - هِ : ش، خود/ نفس خود، نفسش، روح خود، روحش، ذات خود، ذاتشش، خودش

أَزْرَى بِنَفْسِهِ:  خود را خوار و ذلیل ساخته است.

5 - مَن :کسی که

6 - إسْتَشْعَر :شعار خود قرار داد، لباس زیر خود قرار داد، یعنی همراه همیشگی خود قرار داد.

 استشعر، هم خانواده است با شَعْر(موی بدن)و شعار (لباس زیر که به مستقیم به بدن و موی بدن می چسبد) بر خلاف دثار(لباس رو)، یعنی طمع را محکم گرفتن و رها نکردن، چسباندن طمع به بدن که یک خصیصه و خصلت برای او شده است.

7 - الطَّمَعَ : چشم به مال و منال و جاه و مقام دیگران داشتن

 طمع یکی ازراه های ورود شیطان به قلب انسان است. وقتی کسی به این بیماری مبتلا گردد در ابتدا مطیع شیطان می شود، آنگاه برای رسیدن به خواسته های خود تن به هر ذلت و خواری نزد دیگران می دهد.

8 - اسْتَشْعَر الطَّمَعَ : طمع را لباس خود قرار داد، طمع را شعار خود قرار داد، طمع را همراه همیشگی خود قرارداد، همیشه طمع ورزید، همیشه طمعکار بود.

ترجمه: هرکس همواره  طمع بورزد، خود راخوار و ذلیل می سازد.

پیام:  قانع باش تا عزیزگردی و طمعکار نباش که ذلیل می گردی

نکته اول

طمع عبارت است از توقع رسیدن به چیزی از کسی بدون داشتن استحقاق

نکته دوم

شخص متوقع و طمّاع احساس نیاز و احتیاج را در وجود خود می بیند لذا دست به تملق و چاپلوسی یا مدح و ستایش از شخص مور طمع می زند و چون این عمل نوعی پرستش و خلاف آزادی انسان است رقیت و بندگی را که ضد حریّت است به دنبال می آورد.

آدمی که طمع می کند در واقع خودش را نیازمند نشان می دهد و خوار و کوچک می کند. طلحه و زبیر که از یاران قوی پیامبر (صلی الله علیه و آله) و از یاران امام علی (علیه السلام) بودند، به خاطر طمع دشمن آنان شدند. طلحه به حکومت بصره و زبیر به حکومت کوفه طمع کرد. هر دو آنان بسیار پولدار بودند و کاخ داشتند و … اما با این حال طمع کردند و حکومت عراق را می خواستند عمر و عاص نیز همین گونه بود. 

نکته سوم

طمع دو گونه است:

1- طمع های ناروا: طمع مال و مقام و …

2- طمع های جایز: طمع به رحمت و مغفرت الهی

برای هیچ انسان مؤمنی سزاوار نیست که برای رسیدن به مقام و شخصیت و دست یافتن به مال و ثروت از افرادی مثل خود طمع داشته باشد زیرا به خواری و بی شخصیتی خودش منجر می شود و ذلّت پذیری با عزّتی که خدا برای او پسندیده منافات دارد و لله العزّة و لرسوله و للمؤمنین. منافقون/8

کسی که طمع را استشعار می کند (به وجود خود بچسباند) در هر کاری و در هر چیزی که در او ایثار، هدیه دادن، انفاق و … است طمع می ورزد.

منشأ طمع ورزی

1- نقص عقل و قوت نیروی خیال: اگر عقل نارس و ناقص و قوه خیال قوی‏تر از عقل نباشد و خواستۀ مورد توقع نمی‏تواند انسان را وادار به طمع ورزی گرداند.

2- بی خبری از شخصیت والای انسان: اگر ارزش و بهای حریّت را انسان می دانست مسلماً توقع و انتظار را در خود به وجود نمی آورد تا ناچار شود در مقابل دیگران تملق کند و آنان را ستایش نماید.

نکته چهارم: نتایج طمع

1- رقیّت: انسان عظمت و شخصیت خودش را با پایین ترین چیز مبادله می کند.

2- شرک: که منشاء آن یک اخلاق بد (طمع) است.

3- حقیر شدن: چون لازمۀ طمع ورزی، نیازمندی و فروتنی است.

4- عامل شکست: حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: بیشترین شکستهای عاقلان، زیر سایه طمع خودنمایی می کند.

نکته پنجم: راههای معالجه

1- تقویت ایمان به خدا و تقسیم عادلانه و تقدیرحکیمانه او و درک اهمیت توحید و خطر شرک

2- علم و آگاهی از عظمت انسان و قبح انسان پرستی و ارزش آزادی و پستی بندگی و بردگی

3- ادامۀ بی اعتنایی به شئ مورد طمع بدون توهین و تحقیر از دارندۀ آن

4- داشتن قناعت: کسی که قناعت پیشه کند عزیز خواهد بود: عزَّ مَن قنعَ (غررالحکم، 1410: ص 392)

بزرگی می‏گفت که : صیادی گنجشکی گرفت ،

 گنجشک گفت : مرا چکار خواهی کرد ؟

 گفت بکشم وبخورم .

 گفت : از خوردن من چیزی حاصل تو نخواهد شد ولی اگر مرا رها کنی سه سخن به تو می آموزم که برای تو بهتر از خوردن من است .

 صیاد گفت بگو .

 گنجشک گفت یک سخن در دست تو بگویم و یکی آن وقت که مرا رها کنی و یکی آن وقت

 که بر کوه نشینم .

 گفت : اولی را بگو .

 گفت : هر چه از دست تو رفت برای آن حسرت مخور .

 پس صیاد او را رها کرد و بر درخت نشست و گفت : محال را هرگز باور مکن

 و پرید بر سر کوه نشست و گفت : ای بدبخت اگر مرا می کشتی اندر شکم من دودانه

مروارید بود که هر یکی بیست مثقال، که توانگر می شدی و هرگز درویشی به تو نمی رسید .

 مرد انگشت در دندان گرفت و دریغ وحسرت خورد و گفت باز از سومی بگو .

 گنجشک گفت : تو آن دو سخن را فراموش کردی سومی را می خواهی چکار ؟

 به تو گفتم برای گذشته اندوه مخور و محال را باور مکن . بدان که پرو بال و گوشت من ده مثقال نیست آن وقت چگونه در شکم من دو مروارید چهل

 مثقال وجود دارد و اگر هم بود حالا که از دست تو رفته ، غم خورد چه فایده ؟

  گنجشک این سخن را گفت و پرید و این مثال ( حکایت ) برای آن گفته می شود که چون طمع پدید آید، همه محالات باور کند .

 راه علاج مرض خطرناک طمع ، توجه به حضرت حق و بیداری نسبت به قیامت کبری و چشم پوشی از نامحرم و دیده بستن از اموال وحقوق مردم  و قناعت به داده حق و محصول کار خویش است .

 ابن السماک رحمة الله علیه گوید : طمع رسنی است بر گردن و بندی است بر پای . رسن از گردن، خود بیرون کن تا بند از پای برخیزد .

  چون به عنایت وکرامت او نظر داشته باشی و به داده جناب او قناعت ورزی از ذلت طمع رهائی یابی و به خیر دنیا و آخرت و عزت امروز و فردا رسی .

 منبع : عرفان اسلامی ( شرح مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، حسین انصاریان، ج 10 (سایت حاجی بابا)

 

منابع و مآخذ

1-   تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد،غررالحکم و دررالکلم، چ دوم، قم: دارالکتب اسلامیه، 1410

2-   جویباری، م و جمعی از نویسندگان، راه روشن، چ اول، قم: نسیم فردوس، 1384

3-   نظامی همدانی، علی، شرح نوینی بر کلمات قصار امیرالمؤمنین، چ اول، قم: مؤسسه فرهنگی فخر دین، 1383

4-    سایت:                       http://makarem.ir/nahjolbalaghe

5-    سایت:                     http://basaer.ir/fehrest.asp?select=nahjolbalagheh

6-      http://www.aaj575.blogfa.com/post-34.aspx

 

 


موضوعات: نهج البلاغه
   دوشنبه 29 شهریور 1395


فرم در حال بارگذاری ...

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
در این وبلاگ بیشتر به شرح و تفسیر حکمتهای نهج البلاغه خواهیم پرداخت و پندانه های حکمت آموز را در آن خواهیم دید.
اوقات شرعی
جستجو
ساعت
ساعت فلش مذهبی
حدیث
حدیث موضوعی