« شرح و تفسیر حکمت دوم نهج البلاغه(3) | شرح و تفسیر حکمت دوم نهج البلاغه(1) » |
(وَرَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ)
شرح واژه ها:
1- وَ : و/ حرف عطف است یعنی جمله ی بعد از خود را به جمله ی قبل از خود عطف کرده است.
2- رَضِيَ : راضی شد، رضایت داد، خشنود گشت.
3- بــِ : حرف جر است
4- الذُّلِّ :خواری و ذلت
5- مَنْ : کسی که
6- كَشَفَ : فاش کرد ، ابراز کرد، آشکارنمود، بازگوکرد
7- ضُرَّ : بدحالی، سختی های زندگی، فقر و فلاکت، رازسختی ها
8- هُ : ش، خود، به معنای راز خود، راز سختی هایش، سختی های خود، ناملایمات زندگیش، بدبختی های خود، مشکلاتش
ترجمه : هرکس مصائب و مشکلاتش را فاش کند به ذلت وخواری تن داده است.
پیام : مصایب زندگی خصوصی خودرابرای کسی فاش نکنید
در دومین نکته مىفرماید: «کسى که سفره دل خویش را (نزد این و آن بدون هیچ فایده) باز کند (و مشکلات خود را فاش سازد) رضایت به ذلت خود داده است»؛ حال این حدیث شریف را ساده کرده و می گوییم: شخصی که از فقر و بی نوایی خودش پرده بردارد و آن را آشکار کند، خودش را پست کرده است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرماید: چهار چیز از گنج های بهشت است: کتمان و پنهان داشتن فقر، کتمان صدقه، کتمان مصیبت و گرفتاری و کتمان درد.(جنتی، 1382: 472)
روشن است هرگاه انسان نزد طبیب درد خود را بگوید و از وى راه درمان بطلبد یا پیش قاضى ظلمى را که بر او رفته بیان سازد و از او احقاق حق بخواهد یا نزد دوستش از گرفتارى خود براى گرفتن وام سخن بگوید کار خلافى نکرده و به دنبال مشکلگشایى بوده؛ اما طرح مشکلات نزد کسانى که هیچگونه توانایى بر حل آن ندارند اثرى جز ذلت و سرافکندگى انسان نخواهد داشت. در اینگونه موارد باید خویشتندار بود و لب به شکایت نگشود.
زبونی پسندد به خود هر کسی شکایت ز سختی کند با کسی
سعدي:
خامشي به که ضمير دل خويش با کسي گفتن و گفتن، که مگوي
اي سليـم! آب ز سرچشمه ببند که چو پر شد، نتوان بستن جوي(سعدی، 1373: 171)
نکته اول:گرفتاری و ضرر و زیان های انسان به دو نوع سری و غیر سری تقسیم می شود.
ضررهای غیرسری: مشکلاتیکه افشاء آنها موجب سبک شدن و شخصیت میشود اما طوری هستند که نمیتوان آنها را از همه افراد و برای همیشه پنهان داشت. مثلاً: آشکار شدن مردودی فلان دانشجو با این که موجب سبک شدن شخصیت او است اما نمی توان آن را از همه افراد (لااقل) خانواده مخفی داشت.
ضررهای سری: گرفتاری های و زیان هایی است که فاش شدن آنها به هیچ وجه به نفع صاحبانشان نیست و باید پنهان بمانند. (مانند خبر خلاف عفت). اما گاهی انسان از جهت عبرت آموزی آن مطلب را بیان می کند د راین صورت بهتر است نام کسی را نیاورد.
حضرت علی (علیه السلام) با آوردن کلمۀ ضرّ اشاره به هر دو قسم نموده و پرده برداری از گرفتاری و مشکلی را پیش دیگران موجب خواری و ذلت ذکر فرموده لذات پیروانش را ترغیب به پنهان نگه داشتن گرفتاری آن می کند.
نکته دوم: علل پرده بردای از گرفتاری ها و بیان مصیبتها نزد دیگران:
1- شخص متوجه ربط این عمل با شخصیت خودش نیست و نمی داند که پرده برداری، ضد شخصیت و مایه سبکی و خواریش، پیش دیگران است. گرفتاری و پریشانی انسان را فقط خودش می داندو چه بسا نزدیک ترین فرد به او مانند مادر و پدر هم از آن اطلاع نداشته باشد. اما اگر او با زبان یا رفتارش از گرفتاریهای خود صحبت کند به ذلت و خواری خودش کمک کرده و قدرت نفوذ انسان نیز در طرف مقابل کم خواهد شد. چرا که ضمن حقیر ساختن خود، نشان می دهیم که در میدان زندگی شکست خورده ایم.
2- ارتباط این عمل را با شخصیت خود می داند؛ اما چون برای خودش ارزش و شخصیت قائل نیست اقدام به کشف راز میکند.
3- ممکن است شخص از دو جهت قبلی مشکلی نداشته باشد ولی به جهت زودباوری، بیجا و بی جهت به دیگران اعتماد میکند و اسرار خود را برای آنها آشکار می سازد.
4- به علت کمی ظرفیت و نداشتن شرح صدر از نظر روحی قدرت و تحمل حفظ راز را ندارد.
نکته سوم:
حکمت ممنوعیت افشاء راز برای دیگران این است که نباید به افراد، اعتماد کامل داشت بلکه همیشه باید جانب احتیاط را رعایت نمود؛ نه بدبینی شدید داشت و نه خوش بینی مفرط. همیشه انسانها بر یک فکر و اندیشه نیستند. شاید وقتی راز خود را به دیگری گفتی و اتفاقی افتاد که از یکدیگر دلخور شدید او از این قضیه سوء استفاده کرده و راز شما را برملا کند.
نکته چهارم:خطرات و مفاسد کشف راز
الف) کاشف راز، خود را پیش کسانی که رازش را به آنها می سپارد خوار و ذلیل می کند.
یک داستان: یک درس
مفضل بن قیس سخت در فشار زندگی واقع شده بود. فقر، تنگدستی، بدهکاری و مخارج زندگی او را آزاد می داد. به ناچار به محضر امام صادق(علیه السلام) رفت و لب به شکایت گشود و گرفتاریهای خودرا موبه مو تشریح کرد. در آخر، از امام تقاضا کرد که برایش دعایی بفرماید تا گره از کارش گشوده شود. امام صادق(علیه السلام) دستور داد کیسه ای اشرفی به او بدهند.
مفضل گفت: مقصودم این نبود؛ بلکه فقط تقاضای دعا داشتم. امام فرمود: برایت دعا هم می کنم، اما هرگز مشکلات و بیچارگیهای خودرا برای مردم نگو؛ چون اولین اثرش این است که گمان می کنند تو در میدان زندگی به زمین خورده ای. پس در نظرها کوچک می شوی و شخصیت و احترامت از میان می رود.(مطهری، ج 2، 1366: 44)
ب) اگر راز او ارتکاب فسادی بوده و از این جهت گرفتار شده، با آشکار کردن، فساد مرتکب شده را ترویج کرده است و باعث افزایش جرأت و بی باکی مخاطب در ارتکاب آن می شود.
ج) با این کار، ضعف روحی و ضیق صدر او و همین طور آشکار شدن این که آن شخص ایمانش ضعیف بوده و اعتقادی به این ندارد که خداوند در برابر شکیبایی او اجر فراوان به او عطا خواهد کرد. گذشته از آن اساسا ابراز کردن گرفتاریها کاری مذموم است؛ زیرا این به معنای شکایت بردن از خداوند نزد بندگان اوست و این کار با مرام بندگی سازگاری ندارد و بسیار ناپسند شمرده شده است.
حکایت است کسی نزد صاحبدلی رفت و گفت: دیشب از درد دندان نخوابیدم و این مطلب را چند بار تکرار کرد. آن مرد صاحبدل گفت: چقدر تکرار می کنی؟ به خدا قسم سی سال است که یک چشم من کور شده است و به کسی نگفته ام و هیچ کس آگاه نیست!
د) همچنین خواسته یا ناخواسته و به غلط به راز پذیرانش می فهماند که خداوند نسبت به او رحمتی نداشته یا در این گرفتاری که برایش پیش آمده نعوذ بالله رعایت حکمت و مصلحت را نفرموده است.
هـ) با آشکار نمودن گرفتاری خود مخاطب را ناراحت می کند زیرا فردی را که می خواهید برایش درد دل کنید، یا دوست است و یا دشمن ؛ اگر دوست باشد که با شنیدن مشکل شما ناراحت می شود و انسان دوست ندارد دوستش را ناراحت کند و اگر این موارد تکرار هم شود ناراحتی مخاطب مکرر شده و کم کم رابطه شما با هم سرد خواهد شد.
و) اگر مخاطب دشمنتان باشد، با شنیدن مشکل شما خوشحال شده و شما دوست ندارید دشمنتان شاد شود. بنابراین از نظر بینش اسلامی، بازگو کردن درد و رنج، درست نمی باشد.
ز) در محاضرات الادبا آمده است: فلا تُفش سِرَّکَ الا الیک فاِنَّ لکیَّ نصیحٍ نصیحاً: راز خود را، جز نزد خود فاش نکن. همانا هر دوست خیرخواه و صمیمی دوستی صمیمی دارد و در امثال عرب، آمده است که: همنشین آدمی، رازهای او را از دلش خارج می کند، ولی بسا همنشین که جاسوس است.
حکایت
بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. پسر را گفت: نباید که این سخن با کسی درمیان نهی. گفت: ای پدر، فرمان توراست، نگویم ولی مرا بر فایده این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟ گفت: تا مصیبت دو نشود یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه.
مگوی انده خویش با دشمنان که لا حول گویند شادی کنان(سعدی، 1373: 128)
ح) از سوی دیگر ممکن است فردی که انسان مشکل خود را با او در میان می گذارد، بی تفاوت باشد، در این صورت نیز بازگو کردن مشکل، کار لغو و بیهوده ای خواهد بود .
نکته پنجم: راه کار
1- تنها مرجعی شایستگی این را دارد که انسان برای بیان مشکلاتش به او رجوع کند ، که محیط بر ابعاد وجودی انسان باشد و بتواند به نحو احسن ، در حل آن مشکل ، به فرد یاری رساند و آن، خداوند مهربان است. برنامه اسلام در جهت تشویق به مناجات با خدا ، این آرامش را برای انسان به ارمغان می آورد و در مرتبه دوم ، انسان درددل های خود را با حجّت زمان بگوید که آنان به عنوان حجّت، وظیفه حقّ تصرف در عالم کائنات را دارا می باشند.
2- برای آن که شخص رازهای خود را نگه دارد و فاش نکند باید مقدمات و زمینۀ کشف راز را در خود از بین ببرد و اجازۀ رشد آنها را ندهد.مثلا: اگر در خود احساس شخصیت نمی کند باید باور کند که انسان است و انسان با داشتن ایمان، عزیزترین پدیده های الهی است و لازم است در عظمت انسان مؤمن قدم بردارد؛ بشنود، بپرسد، مطالعه کند.
3- اگر از نظر علمی قائل به وجود ارتباط، بین برملا شدن راز و تنزّل شخصیت نیست سعی کند با مطالعه و تحقیق به این مطالب دست یابد.
4-یا چنانچه آدم زودباوری است باید با مرور تجربیات خود و دیگران به بازنگری در عقاید و باورهای خود بپردازد و نیز ایمان خود را به رحمت و نصرت و حکمت الهی و صدق وعده های او و اجر فراوانش در برابر صبر و … تقویت نماید.
با سينهي اين و آن چه گوئي غم خويش از ديـدهي اين و آن چه جوئي نم خويش
برساز تو عالمـي ز بيـش و کم خويش آنگــاه بـــزي به نــاز در عالــم خويش(سنایی، بی تا: 1146)
5- گاهی اوقات، افراد طوری سخن می گویند که خود را خوار می کنند؛ در واقع قصد شکسته نفسی دارند، غافل از اینکه نباید زیاده روی کنند، زیرا در این صورت دچار گناه دروغ هم می شوند. به عنوان مثال، اگر شخصی به شما که فرد مؤمنی هستید غبطه خورده و از شما تعریف می کند، نباید آن قدر از خود فروتنی و تواضع نشان دهید که طرف مقابل نسبت به شما سوء ظن پیدا کند. در این مواقع، لازم است در عین تواضع، پاسخی بدهید که به نفع دو طرف باشد؛ مثلاً بگویید: خدا با حُسن ظنّ شما، با من برخورد کند. چنین روایت شده است که: «امام باقر( علیه السلام) از سفری برمی گشتند و به طایفه ای از مسیحیان برخورد کردند. رئیس مسیحیان به ایشان گفت: شما از چه امتی هستید؟ حضرت فرمودند: از امت مرحومه، گفت: از جاهلان هستید یا از علماء ایشان؟ امام فرمودند: لستُ مِن جُهّالِهم؛ من از جاهلانشان نیستم.» (کلینی، ج 1، 1364: 177) در اینجا امام باقر (علیه السلام) در کمال تواضع، مطلب را رساندند. پس باید آموخت که می توانیم در عین فروتنی، تعریف دیگران در حق خود را تصدیق کرده و دروغ نیز نگوییم. البته مواردی وجود دارد که می بایست احقاق حقی ثابت شود، در این صورت باید عین ماجرا را بیان کرد. به عنوان مثال، اگر کسی اموال ما را به سرقت برده باشد، این را باید به طور دقیق گزارش کنیم.
1- ابن شعبه، حسن، تحف العقول، ترجمه احمد جنتى، چ اول، تهران: امیر کبیر، 1382
2- جویباری، م و جمعی از نویسندگان، راه روشن، چ اول، قم: نسیم فردوس، 1384
3- سعدی، گلستان، چ سوم، تهران: چاپخانه سحاب، 1373
4- كلينى، محمد بن يعقوب، الروضة من الكافي، ترجمه رسولى محلاتى، ج 1، چ اول، تهران: انتشارات علميه اسلاميه، 1364
5- مطهری، مرتضی، داستان و راستان، ج 2، چ نهم، تهران: صدرا، 1366
6- نظامی همدانی، علی، شرح نوینی بر کلمات قصار امیرالمؤمنین، چ اول، قم: مؤسسه فرهنگی فخر دین، 1383
7- سایت: http://makarem.ir/nahjolbalaghe
فرم در حال بارگذاری ...